حالا که فکر می کنم می بینم واقعاً چه آدم های با گذشتی بودند. نور به قبرشان ببارد. میرزا علی اکبر دهخدا را گذاشته بودند هرچه دلش می حواهد بنویسد. میرزا هم فرصت را غنیمت شمرده بود و چه حرف هایی که از خودش در نمی آورد. مثلاً می نوشت:
در همه دنیا رسم است سال که به آخر رسید وقایع عمدۀ آن سال را در یک کتاب نوشته انتشار دهند.
من از وقایعی که آن مرحوم از خود درآورده، به علت تنگی جا، محض نمونه یکی را می آورم:
و هم در این سال یک نفر شاگرد قونسولگری اسلامبول که بعدها نفت فروشی می کرد و چند دفعه ورشکست شده، به اسلامبول رفته، باز به تهران آمده، باز به اسلامبول مراجعه کرده، باز به تهران بازگشته و باز به اسلامبول رجوع کرده، آخرش از تبریز سر درآورده (اما نفهمیدم بعد چطور شد).
اگر فهمیده بودید باعث تعجب بود. این هم شد خبر؟ بقیه خبرهایش هم دست کمی از این ندارد. ولی چرا سری که درد نمی کند دستمال ببندیم. در جای دیگر هم، در همین چرند پرند خبر زیرا را از تبریز ظاهراً جعل کرده:
بیست روز بود که مجاهدین از دو طرف سنگر بسته و با هم مشغول زد و خورد بودند… باری ده بیست روز بود که دکان ها بسته بود. ده بیست نفر هم از طرفین کشته شد. اما الحمدلله به خیر گذشت.
در این نقل قول نقطه چین جای خالی جمله ای است که در نسخۀ چاپی من در واقع جمله نیست. حتماً دوست فاضل آقای ولی الله درودیان در این چاپ شسته رفته، ضارب و مضروب را مثل بسیاری مجهولات دیگر معلوم خواهند کرد. خداوند عاقبت همه را ختم به خیر کند.
چرند و پرند = Charand va Parand = Stuff and Nonsense, Ali-Akbar Dehkhoda
A classic of Modern Persian literature, Charand-o Parand (Stuff and Nonsense) is a work familiar to every literate Iranian. Originally a series of newspaper columns written by scholar and satirist Ali-Akbar Dehkhoda, the pieces poke fun at mullahs, the shah, and the old religious and political order during the Constitutional Revolution in Iran (1906–11). The essays were the Daily Show of their era. The columns were heatedly debated in the Iranian parliament, and the newspaper was shut down on several occasions for its criticism of the religious establishment.
Translated by Janet Afary and John R. Perry two distinguished scholars of Persian language and history, this volume makes Dehkhoda’s entertaining political observations available to English readers for the first time. Ali-Akbar Dehkhoda (1879–1956) was a prominent linguist whose greatest achievement was an authoritative Persian dictionary.
تاریخ نخستین خوانش: یکی از روزهای آوریل سال 1974میلادی
عنوان: چرند و پرند؛ نویسنده: علی اکبر دهخدا؛ چاپ دوم 1325هجری قمری، (1907میلادی)، در صور اسرافیل؛ تهران، معرفت، چاپ پنجم 1342، در دو جلد؛ بارها چاپ شده است
از شاهکارهای ادبیات ایران است؛ «چرند و پرند» مجموعه نوشته های طنز اجتماعی و سیاسی «علیاکبر دهخدا»ست در قالب «داستانکوتاه»، «اعلامیه»، «تلگراف»، «گزارش خبری» و...؛ نوشته ها از روز هفدهم ماه ربیع الثانی 1325ه.ق تا روز بیستم ماه جمادی الاول سال 1326 برابر با (روز سی ام ماه مه سال 1907م تا روز 20 ماه ژوئن سال 1908میلادی) یعنی در فاصله زمانی بین پیروزی انقلاب مشروطیت، و آغاز استبداد صغیر است، که در سی و دو شماره ی هفته نامه «صوراسرافیل» به مدیریت «جهانگیرخان شیرازی»، و بعدها در سه شماره از «صوراسرافیل»، که پس از آغاز استبداد صغیر، توسط «دهخدا» در «سوئیس» چاپ شد، منتشر میشد، سپس «کانون معرفت» در دو جلد کتاب، نوشته ها را منتشر کرد، بیشتر نوشته های «دهخدا» با نام مستعار منتشر میشده؛
نامهای مستعار ایشان: «دخو»، «خرمگس»، «سگ حسن دله»، «غلام گدا»، «آزادخان»، «آزادخان کرد کرندی»، «علیالهی»، «کمینه اسیرالجوار»، «دخو علیشاه»، «خادم الفقرا»، «دخو علی»، «رئیس انجمن لات و لوتها»، «نخود همه آش»، «برهنه خوشحال»، «دمدمی»، «اویارقلی»، و «جناب ملااینکعلی»؛
پیش از انقلاب مشروطه، طنز و فکاهی در نظ�� و نثر فارسی، بیشتر برای تسویه حسابها، و یا ابراز ناخرسندیهای شخصی به کار میآمد، و رسته ی ادبی جداگانه به شمار نمیآمد؛ با گسترش آزادی نسبی بیان، پس از مشروطه، و به همت نویسندگانی همچون: «اشرف گیلانی»، و «علی اکبر دهخدا»؛ طنز به یک رسانه ی ادبی، و ابزار مؤثر سیاسی، بدل شد؛ شوخ طبعی ذاتی، و استعداد روانشاد «دهخدا»، برای بیرون کشیدن ناسازگاریها، و ویژگیهای خنده دار از جامعه، و توانایی ایشان در پرداختن به آن نکات، نوشتارهای ایشان را ممتاز ساخته است؛ «دهخدا» با برگزیدن زبان گفتگو، در نگاشته های خویش، از سبک نگارش پیچیده، و رایج آن زمان، خودداری کردند؛ و با به کار بردن واژه های روزمره ی مردمی، زبان نوشتاری توانمندی را، پایه گذاری نمودند، ایشان از پیش قراولان نثر مدرن فارسی شمرده میشوند؛ اگرچه نثر ایشان بر پایه ی سود بردن از واژگان و لغات روزمره ی کوچه و بازار، شکل گرفته است، اما نثری روشن بیان، و به دور از هرگونه بددهانی است؛ جملات ایشان کوتاه، ساده، و از نظر دستوری صحیح، و بسیار موفق، برای فرستادن پیام نویسنده هستند؛ گفته میشود احتمالا سبک «دهخدا» در «صوراسرافیل» تحت تاثیر نشریه ی فکاهی «ملانصرالدین قفقاز»، و نویسنده ایرانی الاصل آن «جلیل محمدقلیزاده» بوده است؛
تاریخ بهنگام رسانی 16/08/1399هجری خورشیدی؛ 19/07/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
هزاران اسپرماتوزوئید به سوی اوول حرکت میکنند،تنها یکی از آنها میتواند خود را به رحم برساند و بشود آدم،باقی از بین میروند. این قانون طبیعت است! کتابها برایم همان اسپرماتوزوئید هایی هستند که *میخورمشان،اما فقط یکی از آنها میچسبد... به دل! چرند و پرند چسبید... بدجور هم! به ته دل! نعوذ باالله به مانند،لب یار در ۴۰ درجه زیر صفر...
نویسنده ای به نام«دهخدا». که بهتراست به تاکتیک او،او را معرفی کنم برای جاهلینی مانند من،که هنوز سراغ او نرفته اند... علی:زبانش ذولفقار... اکبر:بزرگ و قلدر... دهخدا: کد خدا یا خداوند ده! چه اسمی میتوانست بهتر باشد برای این شخص؟ که درد «ده»را میداند و اگر درمان هم نکند حداقل بیان که! به قول جام: «ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش».
خیلیها ادعا میکنند نویسندگی امروز ما،او را«کدخدا»را به عنوان شنل ادبیات فارسی میشناسد،و جمالزاده و هدایت وامدار همان شنل.
شاعر مورد علاقهام میگوید: «زمانه،زمانی نیست که خودنویس را از ادکلن پُر کرد.» این زمانۀ برای ما هیچوقت همچین زمانه ای نبوده و گویا نخواهد بود. پس خودنویسها «کدخداهای واقعی»چه بنویسند در این وادی؟ نویسندۀ ای لازم است با یک خودنویس،که تا تو بگویی «ف» رفته باشد فرحزاد.
طنز کار هرکسی نیست اما او«دخو»یک *طناز است. یک شوخ طبع به تمام معنا و البته خطرناااک! آنقدری خطرناک که یک روز اسلحه های گرم را در مقابل خودش میبیند.
نویسنده ای که علیه بیسوادی کمپین تشکیل میدهد و سردر آن هم مینویسد«ملتی که بیسواد و نا آگاه باشد هرگز از زیر بار استبداد بیرون نمیآید»،در این جغرافیا به قتل رسیدنش هم عادیست! پس علامت تعجب بی علامت تعجب.
اگر حسود بودنم را بتوانم کنترل کنم،به همه دوستانم پیشنهاد میکنم این کتاب را حتما در اولین فرصت بخوانند... بشدت از این کتاب یاد گرفتم و قطعا برایم یک کلاس بود. به قول شاعر گفتنی: «همنشینم به شود تا من از او بهتر شوم.»
اگر چه بیشتر روایت ها اشاره به وقایعی داشتن که من از اونها بی اطلاع بودم اما قلم دهخدا و روایت او اونقدر جذاب هست که کتاب برای من بسیار جالب و خوندنی بود
! گفت نخـور ، عسل و خربزه با هم نمی سازند " . نشـنید و خورد. یک ساعت دیگر یارو را دید؛ مثل مار به خودش می پیچید . گفت: نگفتم نخور! این دو تا با هم نمی سازند !گفت: حالا که این دو تا خـوب با هم ساخته اند که من یکی را از میـان بردارند
. من می خواهم اولیای دولت را به عسل و روسای ملت را به خربزه تشبیه کنم ، من هیچوقت نمیگویم برای ما بزرگتر لازم نیست میان حیوانات بی زبان خدا هم شـیر پادشاه درندگان است و به صریح عبارت شیخ سعدی، سیاه گوش هم رئیس الوزر است و بلکه درازگوش هم رئیس کشیک خانه میباشد
میان میوه ها هم گلابی شاه میوه است و کلم هم شاید یک چیزی باشد ، ...و اگر مشروطه هم به نباتات سرایت کرده باشد که سیب زمینی لابد : باری برویم ســر اصــل مطـلب
، بزگتر لازم است ، رئیس لازم است ، آقا لازم است . رئیس ملتی هم لازم است، رئیس دولتی هم لازم است . اتفاق و اتحاد می آیند و طیقه یعنی ساختنشان هم با هم لازم است ! اما تا وقتیکه این دو تا با هم نساز��د که ما یکی را از میان بردارند
این را هیچکس نمیتواند انکار کند، که ما ملت ایران در میان بیست کرور جمعیت پنج کرور وسیصدوپنجاه و هفت وزیر،امیر، سپهسالار،سردار، امیر نویان، امیر تومان، سرهنگ، سرتیپ، سلطان، یاور، میرپنجه، سفیرکبیر، شارژدافر،گنسیه، یوزباشی، ده باشی و پنجه باشی داریم
گذشته از اینها باز ما ملت ایران در میان بیست کرور جمعیت شش کرور و چهارصدوپنجاه و دوهزاروششصدوچهل و دونفر آیت الله، حجت الاسلام، مجتهد، مجاز، امام جمعه، شیخ الاسلام، سید، سند، شیخ، ملا، آخوند،قطب،مرشد ، خلیفه، پیر، دلیل و پیش نماز داریم
علاوه بر اینها باز ما در میان بیست کرور جمعیت، چهار کرور شاهزاده، آقازاده، ارباب، خان،ایلخانی،ایل بیگی و ابه باشی داریم
زیاده بر اینها اگر خدا بگذارد این آخری ها هم قریب دوسه هزار نفر وکیل مجلس، وکیل انجمن، وکیل بلدیه ،منشی و دفتردار و غیره داریم
همه ی این طبقاتی که عرض شد، دو قسم بیشتر نیستند یک دسته روسای ملت و یک دسته اولیا دولتند ولی هر دو دسته یک مقصود بیشتر ندارند و میگویند شما کارکنید و زحمت بکشید و آفتاب و سرما بخوریدو لخت و عور بگردیدو گرسنه و تشنه زندگی کنید و بدهید ما بخوریم و شما را حفظ و حراست کنیم ما چه حرفی داریم ، فیضان قبول، خدا بهشان توفیق بدهد، راستی راستی هم اگر اینها نباشند سنگ روی سنگ بند نمی گیرد. آدم آدم را می خورد، تمدن و تربیت و بزرگی و کوچکی از میان میرود
، البته وجود اینها کـم یا زیاد برای ما لازم است اما تا کـی ؟ به گمان من تا وقـتی که این دو تا با هم نسـازند " !! که ما یکی را از میان بردارند
باورش سخته که مقالات استاد دهخدا، بعد از بیش از صد سال، با تغییر چند تا اسم قابل چاپ در روزنامه های فعلی ایران هستند. اما واقعیت داره! طنز دهخدا با شناخت عمیقی که از جامعه سیاسی و طرز فکر عمومی مردم ایران داشته و به دلایل عقب ماندگی کشور حمله می کرده، هنوز مصادیق بارزی دارد و این خواندن مقالاتش را هنوز که هنوز است تلخ اما دلچسب کرده. دریغا که بیدار نمی شویم و تاریخ همچنان تکرار می شود....
"ملتی که بی سواد و نا آگاه باشد هرگز از زیر بار استبداد بیرون نمی آید" نمونه هایی از طنز دهخدا در باب وضع نان یک دندانپزشک اتریشی به نام آفشینیدر وقتی حکایت نان های تهران را شنید برای حفاظت از مینای دندان و سالم ماندن دندان ها غلافی از فولاد اختراع کرد . با استفاده از این غلاف دندان حکم آسیابی را پیدا میکند که قوه ی چهار اسب دارد و سنگ و کلوخ را هم به خوبی خرد می کند
نقد دولت گفت نخورعسل و خربزه با هم نمی سازند ! نشنید و خورد . یک ساعت دیگر یارو او را دید مثل مار به خود می پیچد گفت نگفتم نخور؟ این دوتا با هم نمیسازند . گفت حالا که این دو تا خوب با هم ساخته اند که من یکی را از میان بردارند . من میخواهم اولیای دولت را به عسل و روسای ملت را به خربزه تشبیه کنم . هر دو دسته یک مقصود بیشتر ندارند و میگویند شما کار کنید و زحمت بکشید و آفتاب و سرما بخورید و لخت و عور بگردید و گرسنه و تشنه زندگی کنید و بدهید ما بخوریم و شما را حفظ و حراست کنیم . ما چه حرفی داریم ؟ فیضشان قبول خدا بهشان توفیق بدهد راستی راستی هم اگر این ها نباشند سنگ روی سنگ بند نمیشود . اگر کارهای ما را باید همه اش را تقدیر درست کند امورات ما را باید بطن شریعت اصلاح کند و اعمال ما را دست غیبی به نظام بیندازد پس شما میلیون ها رئیس و آقا و بزرگتر , از جان ما بیچاره ها چه میخواهید ؟
در باب وکلای زمانه محض رضای خدا چشمانتان را وا کنید که به چاله نیفتید . وکیل خوب انتخاب کنید . گفتند خیلی خوب . بله گفتند خیلی خوب . چشم هایشان را وا کردند . درست هم دقت کردند . اما در چه ؟ در عظم بطن , کلفتی گردن , بزرگی عمامه , بلندی ریش , زیادی اسب و کالسکه
در باب نقش زن ناپلئون میگوید برای تربیت پسرهای خوب ناچاریم که مادرهای خوب تربیت کنیم . پیغمبر ما هم میفرماید بهشت زیر پای مادران است . من مدت ها بود میگفتم با این همه اصرار انبیا و حکما به تربیت زنان چه علت دارد که زن های ما چندین دفعه جمع شده عریضه ها به مجلس عرض کرده و تشکیل مدرسه به طرز جدید را خواستند و هر دفعه وکلا و وزرا گذشته از این که همراهی نکردند ضدیت هم نمودند ! درین باب خیلی فکر کردم و عاقبت فهمیدم همه ی این ها برای این است که زن های ایران یعنی مادرهای ما اعتقاد کاملی به دیزی از کار در آمده دارند . وکلا و وزرای ما خوب میدانند که اگر خانم های ایرانی دور هم جمع شوند مدرسه باز کنند خواهند فهمید که دیزی های پاک و پاکیزه بهتر از دیزی هایی است دو انگشت دوده در پشت و یک وجب چربی سی و پنج ساله روی در و دیوارش باشد . و بی شبهه وقتی این باور از مادرها سلب شد پسر ها هم بعد ها به آدم های با استخوان اعتقاد پیدا نکرده و میگویند : تا کی باید وزرا رجال و اولیای ما از میان یک عده ی معین انتخاب شده و اگر هزار دفعه کابینه تغییر پیدا کند یا شکم مشیرالسلطنه یا آواز حزین نظام السلطنه و یا جبه ی آصف الدوله زینت افزای هیئت باشد
اندر باب خرافات دکتر ژرژپو در اتازونی ماشینی اختراع کرد که به توسط آن حیات اشخاص غریق و سرمازده و مسمومین را برمیگرداند , آقا نایب الحکومه ی آستارا شب سوم پسر دائیش به زنش گفته بود دگمه پیراهن من افتاده بدوز . ضعیفه جواب داده بود که خوب نیست رگ و ریشه به هم وصل میشود . بیوک آقا گفته بود رگ و ریشه به هم چطور وصل میشود جواب گفته بود مرگ و میر توی ما میفتد
در نقد ملاهای زمانه من دیده بودم که وقتی یک آخوند کسی را میزد همه ی آخوندها سر آن یک نفر میرختند و غالباً بعد از آنکه اون بیچاره در زیر چماق میمرد آن وقت تازه از یکدیگر میپرسیدند این ملعون چه کرده بود ؟... یکی از علمای بزرگ بعد از آنکه مقاله ی صوراسرافیل را برایش خواندم و همه را درست گوش داد گفت : این ها کفر نیست اما نباید این مطلب را برای عوام نوشت ! خدا این شب جمعه ای کاهن ها را هم رحمت کند برای آنکه آن ها هم خدا پرست بودند و میدانستند که فرعون خدا نیست
نثر شیرین استاد به اندازه کافی دلچسب بود و منبع بسیار خوبی برای شناخت نسبی از زمان حیات علامه دهخدا بود بیشتر نمیتونم چیزی بگم چون در مورد استاد دهخدا نوشتن سواد و جرات بیشتری میخواد و فقط بخشی از کتاب را اینجا مینویسم که فکر میکنم جالب باشه:
" ...از این جهت رفت پیش یکی از آخوندها از آخوند زیر پا کشی کرد که این زنی که اینجا آمده بود عیال شما بود؟ آخوند گفت مومن، ما عیال میخواهیم چه کنیم! این همه زن توی تهران ریخته؛ دیگر عیال برای چه مان است. عباس دیگر آنچه باید بفهمد فهمید و حالا بدون هیچ خجالت شروع به پرسش نرخ کرد... شماره 27 صور اسرافیل"
اگر چیزی که ویکیپدیا گفته درست باشه، اولین شماره صور اسرافیل سال ۱۲۸۶ منتشر شد. حالا شما حساب کنید از ۱۲۸۶ تا ۱۴۰۰ تنها چیزی که توی این مملکت عوض شده چندتا اسم و یه سری جزئیاته. فکر کنم حالا حالاها قراره ناآگاه و بیسواد بار بیایم و به راحتی استبداد رو بپذیریم!
طنز کتاب را دوست داشتم. برایم جالب بود که بعضی مسایل سیاسی و تاریخی در آن زمان هم مثل حالا وجود داشته و فقط ظاهرش کمی با حالا فرق دارد.اوج جهالت و پشت کردن به علم و انواع خیانتها به کشور و مردم به نام دین و نظام و دولت واقعا به طرز گزنده ای در این کتاب آمده طوری که در لحظاتی آدم نمیداند گریه کند یا بخندد.
اوایل کتاب زیاد بودن اسامی و ماجراهایی که زیاد ازشون اطلاع نداشتم به نظر پیچیده می اومد ولی همینطور که جلوتر میرفتم بهتر میشد و باهاش کاملا ارتباط برقرار کردم و دیگه فقط ادبیات طنز نبود که جالب بود ، ماجراها هم برام واضح شدن و جذاب. در کل از کتاب خیلی لذت بردم
كتاب چرند و پرند مجموعه اي از مقالات فكاهي علي اكبر دهخداست كه در ستوني به همين نام در روزنامه صوراسرافيل به چاپ ميرسانيد. بيشتر اين مقالات انتقاداتي ست كه او متوجه شاه و شاهزاده و وكيل و وزير و شيخ و ملا ميكند.. براي خواندن اين كتاب بايد درك خوبي از دوران مشروطه و شخصيتهاي برجسته ان دوران داشت زيرا دهخدا در اكثر شماره ها اشاره به نام افراد و اسامي زيادي ميكند و طعنه ها و كنايه هاي بسياري ميزند كه چنانچه شما ندانيد ان شخص چه كار برجسته اي كرده يا مرتكب چه عمل شنيعي شده متوجه كنايه يا انتقاد او نميشويد. شخصا اطلاعات كاملي از اين دوران ندارم و متوجه بسياري از طعن و كنايه هاي او و نيز طنز كلامش نميشدم.البته از ان جهت كه دهخدا براي نوشتن اين اثر از زباني ساده و محاوره اي استفاده كرده، خواندن اثر جذاب و شيرين است.اما بنا به زبان رايج ان سالها او از كلمات عربي بسياري در نوشتار استفاده ميكند كه گاها كمي خواندن متن را سخت ميكند. او در اين كتاب بيشتر از همه به ناشايستي متوليان ايران در اواخر دوران قاجار، افراد منفعت طلب در پستهاي كشوري، شاه و شاهزاده و خان و خانزاده كه چوب حراج به مملكت زده اند و انرا بين خودشان و روسيه و انگليس تقسيم كرده اند،ناكارامدي و بي لياقتي دولت مردان در دفاع از مرزهاي كشور، تركتازي گريبايدوف و سوگلي ناصرالدين شاه ببري خان، ملاها و فرصت طلبي شان و تحميق مردم،مشكلات سر راه نهضت مشروطه،وطن فروشي، مردم عامي و اعتقاداتشان به خرافات و طالع بيني و رمل و دعا نويسي، بي اهميتي شان نسبت به امور مملكت و ..اشاره ميكند. متاسفانه بسياري از انتقاداتي كه او به شرايط و وضعيت مملكت در صد سال پيش كرده همچنان پابرجا هستند و نه تنها رفع نشده اند كه امروزه بيشتر هم شده.مواردي مانند ثابت بودن جاي وزرا و رجال در كابينه دولت، فاصله طبقاتي و پر كردن اين فاصله با دين و حكمت، عقب ماندگي مردم و.. وي براي اينكه وجه داستاني به نوشته هايش بدهد و باعث جذاب تر شدن انها شود چند شخصيت خيالي مثل "سگ حسن دله" و "اقاي دمدمي" و..خلق كرده و از اين كاراكتر ها در راستاي ايده هايش استفاده كرده. اما در سه مقاله اخري كه او پس از تبعيد از ايران و در ايوردون به چاپ رسانيده از لحن بسيار تندتري استفاده كرده و مستقيم شاه و خانواده او را مورد انتقاد قرار ميدهد. برخي از زيباترين داستانهاي اين كتاب براي من شماره هاي: ١، ٢، ٥، ١٤، ١٦، ٢٢، ٢٥، ٢٧ (قند رون)، ٣٠، ٣٢ و دو داستان اول چاپ ايوردون هستند.
کتابی جالب به صورت طعنه آمیزی حال و روز مردم دوران خودش رو روایت می کنه. من خیلی تیکه هایی که دهخدا تو نوشته هایی که این کتاب رو تشکیل دادن استفاده می کرد رو دوست دارم مثلا یه جایی میگه: افرادی که تا دیروز نمی تونستند خر کرایه کنند، چون آخرالزمون شده، حالا به قیمت صلوات اسب می خرند!
وقتی رفتم کافه کتاب شمس دیدمش. تازه آورده بودن و منم برش داشتم. در موردش شنیده بودمم ولی فکر نمی کردم انقدر خوب باشه جوری که به خاطرش رفتم راجع به اشخاصی که تو کتاب ازش نام برده بود جستجو کردم. کلی خوش گذشت باهاش تازه بعدش به پدرم هم برای تولدش هدیه دادم. واقعا دست میرزا دهخدا درد نکنه! روحش شاد و یادش همیشه گرامی
اول اینکه هر وقت متن مرتبط با تاریخ قجر میخونم یه مرحله به فشارخون بالا نزدیکتر میشم؛ دوم اینکه ��کم ذوق به خرج بدین، ۱۳۰ صفحه حرف رندوم چاپ نکنین، یک توضیحی، پاورقیای، تهکتابیای، بیشتر بدانیمی، .... آخرم اینکه، ۳۰٪ نوشتهی این کتابو مطلقا نفهمیدم کی داره چی میگه، لفاظی همین کاریه که اینا میکردن؟ مرگ بر لفاظی.
ولی خوب، دخو، you sarcastic witty son of a blasphemy:)))
من دربارهی زندگی علامه دهخدا که هر لحظه را برای پیشرفت علمی شکار کرد، امثال و حکم را از فراموشی نجات داد، با زبان طنزش ناگفتهها را گفت، با چرند و پرندش در به روی بسیاری از چرند و پرندها بست، شعر گفت، ترجمه کرد و به تصمیح متون پرداخت چیزی نمیگویم. من فقط میخواهم با صدای بلند فکر کنم که چگونه میشود که این فرزند ایران از شهر کوچکی برمیخیزد، در گوشهٔ اتاق خود، با کمترین امکانات، بدون چشمداشت مالی مستقیم و آنی، با مدادی که خود تراشیده، بر روی ارزانترین نوع کاغذ و با فیشهایی که خود با دست بریده است، چنین شاهکاری را بنیان میکند. بخت یارش میشود و قدرش شناخته میگردد و ارزش کارش چنان جلوه میکند که به صحن مجلس شورای ملی چهاردهم میکشد که نمایندگانش اهل کتاب بودند، غم فرهنگ این سرزمین را داشتند و نیاز جامعه را به این کار سترگ درک کردند و مادهی واحدی در دیماه ۱۳۲۴ تقدیم مجلس شد و لغتنامه بهعنوان یک کار ملی درآمد و هزینهی طبع و نشر آن را دولت بهعهده گرفت.
دهخدا به نسلی تعلق دارد که از درون تاریکیها سرکشیدند. فرزندان خلف این سرزمین بودند که عشق به ایران و دلبستگی به فرهنگ این سرزمین که زمانی دراز به زیر خاکستر رفته بود در زمان آنها به دست آنها دوباره زنده گردید و در خون آنها اندر شد و تنها با جانشان بهدر رفت.
دکتر ژاله آموزگار - مراسم بزرگداشت علامه دهخدا - ۱۳۹۳/۱۲/۶
چند وقت پیش یه نگاهی به کتابخونم انداختم و دیدم فقط سه تا کتاب از دوران قبل از کرونا دارم که یکیشون همین چرند و پرند بود منم درشون اوردم که خونده بشن چرند و پرند مجموعه نوشته های طنز اجتماعی و سیاسیه دهخداست برای روزنامه ی صوراسرافیل کتاب خیلی خوب شروع میشه ، طنزه و به دل میشینه، لحن دهخدا و ادبیاتش هم خیلی گیرا و جذابه اما از یه جایی به بعد خیلی تخصصی میشه و باید تاریخ اون دوره رو به شکل دقیق بخونید تا متن کتاب رو درک کنید ، من چند بار خواستم رهاش کنم اما هم عادت به نصفه رهاکردن کتاب ندارم (متاسفانه😕)هم یه جاهاییش شیرین بود و به دلم مینشست در کل به نظرم این کتاب برای مطالعه آزاد خیلی مناسب نیست و بیشتر برای کسانی خوبه که تاریخ اون دوره رو مطالعه میکنن پ.ن: کتاب من از نشر باران خرد بود و مشکلات ویراستاری نسبتا زیادی داشت که یه جاهایی خیلی اذیت میکردن
البته ورسیونی که نیلوفر در اورد که همین متن ضیا موجد پشت کتاب آمده کتاب بهتریست، یعنی جمعآوری بهتریست. کتاب جای خندیدن دارد، جای فارسی یادگرفتن، جای غصه خوردن بر احوالات روزنامهنگاری ممکلت (که روزی دهخدا بود، جای دیدن اولین ریشههای دقیق داستان فارسی، جای یاد گرفتن ظنز غریب مستتر در زبان گفتاری فارسی...
از این کتاب سه نسخه متنی و یک نسخه صوتی رُ با هم بررسی کردم.
نسخه صوتی(کتابسرای نیک) ⭐⭐⭐
هوتن شاطری پور مشخصه که داره از خوندن این کتاب لذت میبره و از افزایش استرسگذاری روی بعضی جملات که ممکنه براش دردسرساز هم بشن ابایی نداره. ولی متاسفانه کارگردان و ویراستار این نسخه با بی توجهی تمام از روی خیلی از اشتباهات تلفظی و خوانش های غلط ردشدن و زیبایی و شجاعت کار شاطری پور رُ خدشه دار کردن.
نسخه های متنی که خوندم هیچ کدوم یه مقدمه و موخره در خور یه کتاب تاریخ ساز مثل چرند پرند رُ نداشتن. مشخصا فقط و فقط برای کسب درآمد متن اصلی و صد ساله کتاب رُ بدون هیچ تصحیح و توضیحی کپی-پیست کردن و تمام. متن این کتاب پره از شخصیت های سیاسی اولین روزهای مشروطیته که متاسفانه باید برای هر کدوم دست به دامن گوگل می شدم. به علاوه کلمات دشوار کتاب هم کم نیستن و خیلی از اصطلاحات نیاز به توضیح داشت.
نسخه متنی نشر ثالث ⭐⭐
نسخه متنی انتشارات علمی و فرهنگی ⭐ (دریغ از یه اِعراب گذاری کمکی)
ن��خه نشر پنگوئن ⭐⭐⭐(دو صفحه پیزوری مقده داشت)
کتاب اصلی که البته گزیده نوشته های طنزِ سیاسی دهخدا در روزنامه صور اسرافیل هست، به شدت طنز گیرایی داره و نیش و کنایه هاش می تونه کلاس آموزشی باشه برای یادگیری Sarcasm به سبک وطنی که قابل رقابت هست با گونه های وارداتی، از متیو پری در Friends بگیر تا سیستر مایکل در Derry Girls. دخو به هیچ کس رحم نمی کنه; نه به شاه، نه به وزرا، نه علمای دین، نه به ملت ناآگاه، نه به خودش ونه ( در شماره 30 و به طرز بسیار بسیار غمناکی) به خدا.
یه چیز جالب درباره دهخدا استفاده از آلتر ایگوها (که تعدادشون کم هم نیست) در نوشته هاست. دهخدا شاید از نظر هنر ادبیات از آلتر ایگوها ماهرانه استفاده نکرده باشه اما برای رسیدن به هدفش جهت انتقال مطالب انتقادی و دور زدن قوانین خام مطبوعات اون زمان به بهترین شکل ممکن از این حربه ادبی استفاده کرده.
از ویژگی های سبک نوشتاری دهخدا که از نظر تماتیک به "چرند پرند" بودن و آشفتگی مغز دخو (آلترایگوی اصلی کتاب) تناسب داره، از این شاخه به اون شاخه پریدن ها و نتیجه گیری های گوزن-به-شقایقمعابانه عمدی انتهای هر بخش هست. که این مخصوصاً برای اینجانب خیلی خیلی جذاب و آشنا بود هرچند دلیلش بر بنده پوشیده است.
از طرف دیگه با خوندن چرند پرند -به طور فرعی و با واسطه- می شه برداشت هایی کلی از اوضاع فوق العاده آشفته ی سیاسی، اقتصاد و امنیتی کشور هم داشت. به بعضی چیزاش که فکر میکنم، به اینکه قاجار چه مملکت ورشکسته ای رُ به حکومت بعدی تحویل دادن و چه تغییراتی متعاقباً ایجاد شد، شگفت زده می شم. کافیه آخرین بخش کتاب رُ مطالعه کنید تا منظورمو بهتر متوجه بشید.
خلاصه، کجا بودیم؟ آها! چرند "واو" پرند درسته یا چرند "کسره" پرند؟ حتی ناشران ماهم نمیدونن.
باید اعتراف کنم که تا اواسط کتاب ، اصلا برام جالب نبود. اما بعد که در مورد روزنامه ی صور اسرافیل و زمان چاپ اون مطالعه کردم کتاب برام جذابیت خاصی پیدا کرد
یادمه زمانی که این کتاب رو می خوندم، خود به خود زبانم به زبان دوره مشروطه تغییر پیدا کرده بود! کلمه های فاخر و اصیل و در عین حال طنزآلود رو زیاد به کار می بردم! روح این بزرگ مرد غریب شاد...
<<ملتی که بی سواد و ناآگاه باشد هرگز از زیر بار استبداد بیرون نمی آید>>
ر(توو پرانتز عرض کنم، این یک کتاب تاریخی نیست و نمیشه با قاطعیت کامل در مورد صحت تمامی مطالب اون نظر داد، من فقط از متن کتاب وقایع رو نقل میکنم)ر
میشه گفت کل هدف این کتاب (و در واقع همه تلاش دهخدا در زندگیش) در جمله ی بالا خلاصه میشه. اول یه مواردی رو فهرست وار بگم:ر
اعدام های بدون محاکمه گاوبندی درباریان با روس ها و ... . مسمومیت صاحب منسبانی که حاضر به خیانت نشدند. آخوند هایی که اموال وقفی رو برای خودشون به صرف میرسوندن. مثله کردن طرف به جرم گفتن اینکه:"مشروطه خواهان مسلمان اند"ر سر بریدن طرفداران مجلس در گرگانه رود کشتن زوار کربلا به دست سفیر کبیرها کشتن 252 مرد و زن و کودک در آذربایجان به گلوله بستن 75 مرد و زن قشقایی به دست پسر قوام. و حتی پوست کندن هم در تاریخ ننگین ما هست !!!
اینها مواردی بود که من هیچ وقت نشنیده بودم (البته در صورت صحت) و گمون هم نمیکنم برای مورخان کشتن چند تا دهاتی و مردم کوچه بازار اونقدر مهم باشه که بخوان اونها رو در کتاب های "تاریخ شاهان" بنویسن. مثل قتل های زنجیره ای دهه هفتاد که فقط اسمی ازش شنیدیم و شاید هیچ وقت در هیچ کتاب تاریخی نوشته نشن. ولی همین ظاهرا بی اهمیت هاست که اوضاع اجتماعی اون روزگار ما رو برامون روشن میکنه. جالبی ش اینجاست که کل این کتاب توی یک سال نوشته شده و همه این وحشی گری ها تنها کارنامه یکساله ماست !!ر
دهخدا از خیانت عمامه به سرها هم خیلی جاها گله مندی میکنه:ر ر<<همیشه میگفتیم ظالم و مستبد باید در سرش یک کلاه باشد، در پایش یک کفش پاشنه نخواب، در تنش هم یک کمرچین، شلوارش هم باید تنگ باشد.مطلب کجا بود؟ آخ، حواسم را ببین. مطلب این��ا بود که پارچه های یزدی خیلی از پارچه های فرنگی بادوام تر است!>>ر
گلایه از جهل و خرافه هم زیاد دیده میشه ولی با زبانی نرم و نه توهین آمیز؛ و کلماتی مثل رمال و فالگیر و جام زن و طالع بین و داستان های مختلف ازین دست، دراین کتاب فراوانه.ر یه موردی که برای خودم جالب بود خرافه ی کفن جویدن میت بود، در مواقعی که مثلا یه بلا یا بیماری همه گیر دامن گیر مردم میشده:ر
ر<<....اگر مرگ و میر از بین شما نرفت، معلوم میشود مرده هاتان کفن به دهن گرفته اند... یک بیل نوک تیز بردارید ... و قبر ها را یکی یکی بشکافید، تا میرسید به قبر مرده ای که کفن به دهن گرفته و میجود، انوقت یکدفعه با بیل گردنش را میزنید! اما ملتفت باشید که تنها با یک ضربت گردنش را بزنید وگرنه مرده سر لج می افتد.>>ر
خیلی سعی میکنه به مردم بفهمونه هر کی آخونده، هر کی سیده یا نماینده مجلسه معصوم نیست. خیلی تلاش میکنه تا مردم فقط به قطر شکم و کلفتی گردن و ثروت و شوکت کاندیداها نماینده انتخاب نکنن .ر
نمیدونم الان بایت اینکه شرایط عوض شده و خیلی از اون اتفاقات دیگه نمی افته باید خدا رو شکر کنم یا باید بابت اینکه حتی با تغییر شرایط "ما"ها کماکان "همون" ها هستیم و فقط ظاهر امر تغییر کرده، گله مند باشم ؟!؟
:جا داره اینجا با نقل این شعر فوق العاده از دهخدا، از این به قول خودش "شمع مرده" یادی کنیم
ر<< همزمان با به توپ بستن مجلس، میرزا جهانگیر خان شیرازی (یکی از دو مدیر روزنامه صوراسرافیل) را دستگیر و با طناب خفه کردند. بیست و هشت روز دیگر مرا از ایران تبعید کردند. شبی مرحوم شیرازی را به خواب دیدم و به من گفت:ر "چرا نگفتی او جوان افتاد؟" یعنی چرا مرگ مرا در جایی ننوشته ای؟ بلافاصله در جواب این جمله به خاطرم امد:ر یاد آر ز شمع مرده یار آر>>ر ع.ا.دهخدا
ای مرغِ سحر! چو این شبِ تار/بگذاشت ز سر، سیاهکاری، وز نفحهی روحبخشِ اسحار/رفت از سرِ خفتگان، خماری، بگشود گره ز زلفِ زرتار/محبوبهی نیلگونْ عماری، یزدان به کمال شد پدیدار/و اهریمنِ زشتخو حصاری،
یاد آر ز شمعِ مرده! یاد آر!
ای مونسِ یوسف اندر این بند!/تعبیرْ عیان چو شد تو را خواب، دلْ پُر ز شعف، لب از شکرخند/محسودِ عدو، به کامِ اصحاب، رفتی برِ یار و خویش و پیوند/آزادتر از نسیم و مهتاب، زان کو همه شام با تو یکچند/در آرزوی وصالِ احباب
اختر به سحر شمُرده، یاد آر!
چون باغ شود دوباره خرّم/ای بلبلِ مستمندِ مسکین! وز سنبل و سوری و سپرغم/آفاق، نگارخانهی چین، گلْ سرخ و به رخ عرق ز شبنم،/تو داده ز کف زمامِ تمکین، زان نوگلِ پیشرس که در غم/ناداده به نارِ شوقْ تسکین،
از سردیِ دی فسرده، یاد آر!
ای همرهِ تیهِ پورِ عمران!/ بگذشت چو این سنینِ معدود، وآن شاهدِ نغزِ بزمِ عرفان/بنمود چو وعدِ خویشْ مشهود، وز مذبحِ زر چو شد به کیوان،/هر صبحْ شمیمِ عنبر و عود، زان کو به گناه قومِ نادان،/در حسرتِ روی ارضِ موعود
بر بادیه جان سپرده، یاد آر!
چون گشت ز نو زمانه آباد/ای کودکِ دورهی طلایی! وز طاعتِ بندگان خود شاد/بگرفت ز سرْ خدا خدایی، نه رسمِ ارم نه اسمِ شدّاد/گِل بست زبانِ ژاژخایی، زان کس که ز نوکِ تیغِ جلاد/مأخوذ به جرمِ حقستایی
تسنیمِ وصالْ خورده، یاد آر!
This entire review has been hidden because of spoilers.
برای این که من دیده بودم وقتی یک آخوند کسی را می زد، همه ی آخوندها سرِ آن یک نفر می ریختند و غالبا بعد از آن که اون بیچاره در زیرِ چماق می مرد، آن وقت تازه از یکدیگر می پرسیدند، این ملعون چه کرده بود؟ ----------------------------------------------------------- حالا تازه می فهمند که شانِ مقنن از آن بالاتر است که به قانون عمل کند...
کتاب حاوی انتقادات صریح علی اکبردهخدا از مقامات و مردم آن زمان است. گرچه وقایع آن زمان در این کتاب خیلی شفاف نیست و شاید نیاز به یک مطالعه تاریخی در کنار خود دارد (یا شاید یک کتاب تفسیر بر این کتاب لازم باشد) اما آنچه برای من مکشوف شد این است که نابسامانی های جامعه در زمان حال چه از جانب دولت و چه از جانب مردم ریشه تاریخی دارد. مسائل فعلی کشور از ده ها سال قبل در این مملکت ساری و جاری بوده است و شاید به لحاظ هایی بدتر هم شده باشد و این خیلی آزار دهنده است که پیشرفت فرهنگی در مملکت حس نکنی...
بسیاری می دانند که این مجموعه، طنزهایی ست از علی اکبر دهخدا که اغلب در دوران مشروطه و پس از آن در روزنامه ها منتشر می شده است. خود او در دورانی در صوراسرافیل ستونی یا صفحه ای به این نام داشته است. این کار دهخدا، یعنی طنز سیاسی که اغلب به شعر و موزون هم بوده است، و بعدن در مطبوعات ایران متداول شد، ابتدا از طریق روزنامه ی ملانصرالدین که در قفقاز (باکو) منتشر می شد، معمول شد