Location via proxy:   [ UP ]  
[Report a bug]   [Manage cookies]                
پرش به محتوا

اسب

از ویکی‌گفتاورد
اسب نجیب را یک تازیانه بس است!

اسب، حیوانی از راسته چهارپایان.

  • «نیش‌های چند مگس هرگز اسب چابک را از تاختن باز نمی‌دارد.»
  • «و [جمشید]، خر را بر اسب افکند تا استر پدید آید.»
  • «دنیای اسب خیلی بزرگ است و هیچ محدودیتی ندارد… زمانی هر قبیله اسب خودش را داشت و آن قبیله نگهدار نژاد اسب بود و فرهنگ خودش را داشت. اسب، گویای تمدن و فرهنگ و موجودیت یک ملت است.»
  • «اسب پیر نصیب دباغ می‌گردد» ضرب‌المثل آلمانی
  • «از اسب فرود آمد و بر خر نشست.»
  • «اسب خوش‌رو هم گاهی سکندری می‌خورد.»
  • «اسب دونده جو خود را زیاد می‌کند!»
  • «اسب را عقب درشکه بستن»
  • «اسب را گم کرده عقب نعلش می‌گردد.»
  • «اسب، ران را می‌شناسد!»
  • «اسب زین‌کرده است!»
  • «اسب شاهی را بردند نعل ببندند، سوسک هم پایش را بلند کرد.»
  • «اسب عاریه کم‌خوراک و تندرو است!»
  • «اسب نجیب را یک تازیانه بس است.»
  • «اسب و استر به هم لگد نزنند.»
  • «اسب و خر را که پهلوی هم ببندند، اگر هم‌خو نشوند، هم‌بو می‌شوند.»
  • «اسبی را که سر پیری سوقانش کنند، به درد میدان قیامت می‌خورد.»
  • «اگر آقایت را سوار الاغ دیدی بگو: عجب اسب قشنگی!»
  • «بارالها به حق هشت و چهار، گیوه‌پا را مکن به اسب سوار»
  • «به اسب شاه گفته یابو»
  • «به قاطر گفتند پدرت کیست؟ گفت: اسب آقادائیم است.»
  • «سر خر بودن بهتر از دم اسب بودن است»

اسب در شعر فارسی

[ویرایش]
  • «آن‌کس که بداند و بداند که بداند// اسب شرف از گنبد گردون بجهاند»
  • «ابله شده‌ای، وفا ز زن می‌طلبی؟// اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟»
  • «اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر// رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون اسب
  • «اسب تازی دو تک رود به شتاب// شتر آهسته می‌رود شب و روز»
  • «اسب تازی شده مجروح به زیر پالان// طوق زرین همه در گردن خر می‌بینم»
  • «اسب فربه شود، شود سرکش»
  • «اسب لاغرمیان به کار آید// روز میدان، نه گاو پرواری»
  • «اگر سکندر با شاه هم‌سفر بودی// ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر»
  • «ای بسا اسب تیزرو که بمرد// خرک لنگ جان به منزل برد»
  • «راه‌رو را فاقه و نعمت کند منع از سلوک// اسب راه آن است کو نه فربه و نه لاغر است»
  • «ز دریا برآمد یکی اسب خنگ// سرون گرد چون گور و کوتاه‌لنگ// دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم// پلنگ و سیه خایه و زاغ چشم»
  • «مر سگان را عید باشد مرگ اسب// روزی وافر بود بی‌جهد و کسب»
  • «نه برگزاف سکندر به یادگار نوشت// که اسب و تیغ و زن آمد سه‌گانه از در دار»
  • «هرکسی را که بخت برگردد// اسبش اندر طویله خر گردد»
  • «یا رب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان// کاین همه ناز از غلام و اسب و استر می کنند»

پیوند به بیرون

[ویرایش]


ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
اسب
دارد.


  1. «قاب‌کردن خوشبختی». روزنامهٔ شرق. بازبینی‌شده در ۲۲-۰۱-۲۰۱۷.