یکی از عمدهترین مباحثی که همواره به عنوان یک آغاز، در منابع کلاسیک غربی، دیده میشود، نبرد ترواست که شاید بتوان گفت در ذهن اسطورهپرداز مردمان حوزۀ فرهنگی اژه، آغازی سرنوشتساز بهحساب میآمد. کمتر منبع کلاسیک یونانی و رومی را میتوان... more
یکی از عمدهترین مباحثی که همواره به عنوان یک آغاز، در منابع کلاسیک غربی، دیده میشود، نبرد ترواست که شاید بتوان گفت در ذهن اسطورهپرداز مردمان حوزۀ فرهنگی اژه، آغازی سرنوشتساز بهحساب میآمد. کمتر منبع کلاسیک یونانی و رومی را میتوان یافت که از سرزمین تروا یا نبرد تروا یاد نکرده باشد. پس میتوان به اهمیت این نبرد سرنوشتساز و نیمه اسطورهای بعنوان یک تئوری یا پیشزمینۀ فکری برای نگاشتن تاریخ و وقایع تاریخی و حتی فراهم کردن زمینههای انگیزش در میان جامعۀ اژهای پی برد. بر همین اساس، انسان داستانپرداز یونانی بهتدریج تروا را به یک جنگ اولیه و یک زمینه برای تنازع شرق و غرب تبدیل میکند. تروا از یک روایت باستانی به یک اسوۀ ایدئولوژیک برای اقوام باستانی اژه تبدیل میشود و در حد اعلایش خود را در برخورد تاریخی تمدن شرق و غرب در جریان لشکرکشی خشایارشا به یونان و یورش اسکندر به پارس نشان میدهد. این در حالیست که در آستانۀ ورود سپاهیان امپراتوری شرق به اژۀ باستان، وضعیتی به نسبت، متفاوت از یونان در کرانههای شرقی آن دیده میشود و یک فرهنگ بهغایت پارسی-یونانی بر آناتولی غربی حکمفرماست. در چنین شرایطی است که یونان با همۀ اختلافات، جنگها و چندپارگیهای قومیتی در مقابل یک امپراتوری قدرتمند جهانی قرار میگیرد و برای احیاء وحدت باستانی خود در مقابل این امپراتوری منسجم چندملیتی دست به دامان روایتهای اسطورهای نبرد تروا میشود. در این مقاله سعی بر آن است تا با مقایسه و بررسی مکتوبات کلاسیک یونان و روم باستان و شواهد و بقایای باستانشناختی امپراتوری هخامنشی، داستانپردازیهای طولانی، مبهم و گاه بیسروته و تحویل وقایع تاریخی به واقعۀ نبرد تروا بعنوان دلیل ارضاء ذهن اسطورهپرداز یونانی و ایجاد زمینههای انگیزش یونانیان برای یکپارچی در برابر شرق و تحلیل صحیح کنشها و واکنشهای پارسیان که در متون کلاسیک به ترواییها منسوب گشتهاند، مورد بررسی قرار گیرد